خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد

ساخت وبلاگ

از دلتنگیت کجا فرار کنم؟معمار هیجانکجا بروم که صدای آمدنت را بشنوم ؟کجا بایستم که راه رفتنت را ببینم ؟کجا بخوابم که صدای نفس‌هات بیاید؟کجا بچرخم که در آغوش تو پیدا شوم؟کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوی؟کجایی ؟کجایی که هیچ چیزی قشنگ‌تر از تماشای تو نیست؟کجا بمیرمکه با بوسه‌های تو چشم باز کنم؟کجایی؟؟#عباس_معروفی خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد...ادامه مطلب
ما را در سایت خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloofariha بازدید : 10 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1401 ساعت: 20:57

ای عشق ٬ شکسته ایم٬ مشکن ما رااین گونه به خاک ره میفکن ما راما در تو به چشم دوستی میبینیمای دوست مبین به چشم دشمن ما راای عشق ٬ پناهگاه پنداشتمت٬ای چاه نهفته! راه پنداشتمت٬ای چشم سیاه٬ آه ای چشم سیاه٬آتش بودی٬ نگاه پنداشتمتای عشق ٬ غم تو سوخت بسیار مرا٬آویخت مسیح وار بر دار مرا٬چندان که دلت سوخت بیازار مرا!مگذار مرا ز دست٬ مگذار مرا !ای عشق در آتش تو فریاد خوش استهر کس که در آتش تو افتاد خوش استبیداد خوش است از تو٬ وز هستی ماخاکسترکی سپرده بر باد خوش است!ای دل به کمال عشق اراستمتوز هر چه به غیر عشق پیراستمتیک عمر اگر سوختم و کاشتمتامروز چنان شدی که می خواستمت"فریدون مشیری" نوشته شده توسط در پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۷/۱۳ ساعت 22:1 موضوع | لینک ثابت خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد...ادامه مطلب
ما را در سایت خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloofariha بازدید : 13 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:34

چون باد می روی و به خاکم فکنده ای  آری برو که خانه ز بنیاد کنده ای حس و هنر به هیچ ، ز عشق بهشتی ام  شرمی نیامدت که ز چشمم فکنده ا ی؟ اشکم دود به دامن و چون شمع صبحدم  مرگم به لب نهاده غم آلود خنده ای بخت از منت گرفت و دلم آن چنان گریست  کز دست کودکی بربایی پرنده ای بگذشتی و ز خرمن دل شعله سرکشید  آنگه شناختم که تو برق جهنده ای بی او چه بر تو می گذرد سایه ای شگفت  جانت ز دست رفت و تو بی چاره زنده ای "ه. ا. سایه" نوشته شده توسط در جمعه ۱۳۹۶/۰۷/۱۴ ساعت 22:37 موضوع | لینک ثابت خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد...ادامه مطلب
ما را در سایت خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloofariha بازدید : 10 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:34

و امروز سرآغاز فصل نویست از زندگی پر از آینده ای مبهوت، پر از آینده ای روشن و تاریک صحنه جاریست و بازیگر تویی خوب به رقص آ خوب به رقص آ که دگر بار مجالی نیست. و باز هم اگر بگویم بازی تاریخ بازی سرنوشت سازیست و تاریخ ها دست از سرم بر نمیدارند گویی به خود انگ خرافه پرستی زده ام اما هست دیگر چه کنم به یاد 15 مهر 1393 و 15 مهر 1394 و امروز و امروز که باز هم مصادف است با 15 مهر... نمیدانم چگونه تفسیرشان کنم و ارتباط دهم اما تاریخ ها از ذهن من هیچ زمان محو نمی شوند مثل آن روزی که تو رفتی و همین 18 روز پیش بود که یکی دیگر بر سر راهم آمد اما تو کجا و او کجا... نوشته شده توسط در شنبه ۱۳۹۶/۰۷/۱۵ ساعت 7:59 موضوع | لینک ثابت خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد...ادامه مطلب
ما را در سایت خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloofariha بازدید : 17 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:34

این اولین جمله ای بود که به ذهنم آمد و نوشتم جمله ای ناب از شریعتی بزرگ دقیقن یادم می آید در همین اتاقی که اکنون دارم مینویسم کویر شریعتی را خواندم و در آن چه زیبا تفاوت میان عشق و دوست داشتن را توصیف کرده است. کاش همین الان کویر شریعتی میبود تا باز هم میخواندمش در این کنج تنهایی راستی گفتم تنهایی! چرا دست از سرم بر نمیدارد؟ گویی ناف مان را با هم بریده باشند. دلم نگرفته است امشب اما دلم میسوزد هم شادم هم ناشاد هم همه چیز دارم و هم هیچ چیز ندارم، یادم می آید دقیقن 6 سال پیش تابستان بود که تمام کارهایم را جور کرده بودند که برای همیشه بروم استرالیا و آنجا همراه با خانواده بمانم این اولین بار است که این را بازگو میکنم برایت و نمیدانم چرا؟! اما خوب میدانم که چرا زیر همه چیز زدم و هیچوقت نرفتم، قولی داده بودم و سر قولم هم ماندم. همیشه فکر میکردم تو از من مصمم تر برسر قولمان ایستاده ای و اگر من رها کنم انگ نامردی بر خود میستانم اما تو که مرد نبودی و من به خامی خود نمیدانستم، تهش چه شد تو رفتی و من... سالها میگذرد، تو بزرگ و بزرگتر شدی و من همانگونه ماندم خیلی سفرها کردم خیلی جاها رفتم برگشتم باز هم رفتم غریبیهای زیاد و زیاد باز هم برگشتم و باز هم خواهم رفت. باز هم کی بروم نمیدانم!. یادش بخیر چه مدت طولانی که نیامدم و بیخ گوش خودت سکونت نکردم در همان خراب شده که بزرگ شده ای در همان شمع دزد خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد...ادامه مطلب
ما را در سایت خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloofariha بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:34

گاهی در زندگی به جایی میرسی که باید از بالا به طندگیت یک نگاهی بندازی، به گذشته هایت که نگاه میکنی پر از لبخند و سکوت میشوی همه را پشت سرگذاشته ای و میگویی حال چه هستم؟ دکتر مدیر مسئول پولدار و و و  همه را کنار هم میگذاری میبینی از دید عموم کامل و عالی به نظر میایی. اما از دید خودت چه؟ بعد به خودت میگویی هرجه داری به چه درد میخورد؟ بهتر است بگویم به درد که میخورد؟ برای چه زندگی میکنی؟ برای که زنده ای؟ چند نفر اطرافت هستند که تو مال آنهایی و آنها مال تو؟ سرت را میچرخانی میبینی تنهایی عمیقی تمام اطرافت را گرفته. خودت ماندی و تنهاییت. گهگاهی کسانی در زندگیت آمده اند و رفته اند خواه با وفا رفته اند و خواه بی وفا... در هر حال نیستند دیگر. بگذریم دیشب برای اولین بار به مسئله نبودن فکر کردم نباشی چه میشود؟ هیچ بی شک هیچ اتفاق خاصی در زندگی هیچ کس نمیافتد، به قول مارک تواین تو میروی و یکی دیگر می آید. چه فرقی دارد؟ باز هم هیچ. اگر روزی نبودم نه از خستگیست نه از کم آوردن نه از بی آبرویی نه از هیچ حرف عامی که همه پشت سرت میگویند، تنها از این نخواهم بود که هیچ فرقی نمیکند به حال کسی بودن یا نبودنم. من نباشم یک مدیر دیگر هیت، یک کارفرمای دیگر، یک تحصیل کرده دیگر. اما برای دل کسی هیچ تفاوتی ندارد، تفاوتی هم اگر باشد تنها از بابن مایحتاج مادی زندگیست... خدایا شکرت که بی دغدغه میتوانم نباشم. اگر خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد...ادامه مطلب
ما را در سایت خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloofariha بازدید : 15 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:34

هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست! عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه! دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست. نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد ، شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست. تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست کـار با هـستی ِ از دغـدغـه لـبریـزم نـیست بخـت آن را کـه شـبی پـاک تـر از بـاد ِ سـحر ، بـا تـو ، ای غـنچه نشکـفـته بـیامیـزم نـیست. تو به دادم برس ای عشق، که با این همه شوق چـاره جـز آنکـه به آغـوش تـو بگـریـزم نـیست.  فریدون مشیری جانان نوشته شده توسط در چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۹/۲۹ ساعت 16:53 موضوع | لینک ثابت خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد...ادامه مطلب
ما را در سایت خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloofariha بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:34

از این میگذرم که امشب دو خواهر نازنین مرا به طور کامل غافلگیر کردند و هدیه ای به من ارزانی داشتند که در تمام بیست و هشت سال سپری شده تنها رسول و حسین و احسان آن هم تنها یکبار برایم سروری گرفتند و چه شبی بود آن شب و این شب. هرچند کار هرماهه خودم این است که این تاریخ ها را حفظ میکنم برای غافلگیری هرآنکه بتوانم بی چشم داشت بلکه برای دوری جستن از آن تمییز اخلاقی خاص گونه بشری که مارک تواین از آن در بی خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد...ادامه مطلب
ما را در سایت خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloofariha بازدید : 21 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 10:01

ای دو چشمت سبزه زارانگریه ات اشک بهارانمیروم غمگین و نالانبهر من اشکی میافشانای سراپا مهربانیای نگاهت آسمانیدر دل نامهربانمشوق ماندن می نشانیترسم آخر در کنارم خسته وآزرده گردیبا همه خوبی و پاکی در خزان پژمرده گردیمیروم تا نشنوم آواز باران دو چشمتمیروم چون می هراسم شعله ایی افسرده گردیای که در خوبی و پاکی چلچراغ آسمانیقلب سردم را چه بی حاصل به سویت میکشانیعاشق و چشم انتظاریپاک و روشن چون بهاریهرچه خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد...ادامه مطلب
ما را در سایت خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد دنبال می کنید

برچسب : مهربان, نویسنده : niloofariha بازدید : 14 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 10:01

به صفحه زمینه نوشته های هرکس که مینگرم میبینم برگرفته از حال دلش است یادم می آید همین نوشته های نه چندان بارزشی را که اینجا مینوشتم هفت سال پیش صفحه ای داشتند آبییییی گل نیلوفری بالای هرکدام بود. حالم خوشتر بود انرژیم مضاعفتر، یادم میآید زمانی که دست به دعا برمیداشتم برای رسیدن که چه عرض کنم برای همکلامی با یاری آدم گونه تصویر یک گل بابونه را گذاشته بودم که از لابلای سنگفرشی بالا آمده و روییده بود خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد...ادامه مطلب
ما را در سایت خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد دنبال می کنید

برچسب : قدیمیه,دلهاست, نویسنده : niloofariha بازدید : 22 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 10:01